بی تو هرگز............ با تو بابام نمی زاره!!!!!!!!

امیدوارم همیشه خندان باشی ای ایرانی!!!!!!

بی تو هرگز............ با تو بابام نمی زاره!!!!!!!!

امیدوارم همیشه خندان باشی ای ایرانی!!!!!!

مشخصات بلاگ
بی تو هرگز............ با تو بابام نمی زاره!!!!!!!!

امیدوارم تونسته باشم برای لحظاتی گل لبخندو روی لبهاتون نشونده باشم

بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب با موضوع «شعر طنز» ثبت شده است


درس را ول نکنیم (شعر طنز)

درس خواندن, اشعار طنز و خنده دار, دانشگاه

    توی خانه انگار ، پدرم بود که گفت : درس را خوب بخوان
    درس را خوب بفهم : بلکه چیزی بشوی، درس را ول نکنیم
    چه کشنده است این درس
    چه خوش است دانشگاه ، سال بالایی ها چه صفایی دارند.
    همه شان سنواتی
    مدتش افزون باد
    من ندیدم همه شان ،بی گمان ، همه بیش از ده ترم است
    که همینجا ماندند
    همگی می دانند که تقلب خوب است
    و میانترم همیشه دو در است
    اصل خانم بابایی ست
    اصل پایان ترم است
    توی برگ کسی ، مسئله حل بشود ، همگی باخبرند
    دمشان گرم بابا!
    سال بالای ها درس را می فهمند
    ول نکردندش ما نیز درس را ول نکنیم. 

منبع:ariaeyan.com

  • mojtaba abbasi


درد دل دختری با مادرش

مطالب خنده دار

دختری با مادرش در رختخواب

درددل می کرد با چشمی پر آب

گفت:مادر حالم اصلا خوب نیست

زندگی از بهر من مطلوب نیست

گو چه خاکی را بریزم بر سرم؟

روی دستت باد کردم مادرم!

سن من از بیست وشش افزون شد

دل میان سینه غرق خون شد

هیچ کس مجنون این لیلا نشد

شوهری از بهر من پیدا نشد

غم میان سینه شد انباشته

بوی ترشی خانه را برداشته!

مادرش چون حرف دختش را شنفت

خنده بر لب آمدش آهسته گفت:

دخترم بخت تو هم وا می شود

غنچه ی عشقت شکوفا می شود


غصه ها را از وجودت دور کن

این همه شوهر یکی را تور کن!

گفت دختر ،مادر محبوب من!

ای رفیق مهربان و خوب من!

گفته ام با دوستانم بارها

من بدم می آید از این کارها

در خیابان یا میان کوچه ها

سر به زیر و با وقارم هر کجا

کی نگاهی می کنم بر یک پسر

مغز یابو خورده ام یا مغز خر!؟

غیر از آن روزی که گشتم همسفر

با سعیدو یاسر و ایضا صفر

با سه تاشان رفته بودم سینما

بگذریم از مابقی ماجرا!

یک سری هم صحبت صادق شدم

او خرم کرد آخرش عاشق شدم

یک دو ماهی یار من بود و پرید

قلب من از عشق او خیری ندید

مصطفای حاج علی اصغر شله

یک زمانی عاشق من شد،بله

بعد جعفر یار من عباس بود

البته وسواسی وحساس بود

بعد ازآن وسواسی پر ادعا

شد رفیقم خان داداش المیرا

بعد او هم عاشق مانی شدم

بعد مانی عاشق هانی شدم

بعدهانی عاشق نادر شدم

بعد نادر عاشق ناصر شدم

مادرش آمد میان حرف او

گفت: ساکت شو دگر ای فتنه جو!

گرچه من هم در زمان دختری

روز و شب بودم به فکر شوهری

لیک جز آن که تو را باشد پدر

دل نمی دادم به هرکس اینقدر

خاک عالم بر سرت ،خیلی بدی

واقعا که پوز مادر را زدی

منبع. سایت بیتوته

  • mojtaba abbasi