یاد اون روزها بخیر
شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۲، ۰۵:۴۰ ب.ظ
اولین روز دبستان بازگردکودکیها شاد و خندان باز گرد
باز گرد ای خاطرات کودکیبر سوار اسبهای چوبکی
درسهای سال اول ساده بودآب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه و خروسروبه مکار و دزد و چاپلوس
روز مهمانی کوکب خانم استسفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی باهوش بودفیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز و سرمای شدیدریز علی پیراهن از تن میدرید
تا درون نیمکت جا میشدیمما پر از تصمیم کبری میشدیم
پاککنهایی ز پاکی داشتیمیک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشتدوشمان از حلقههایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بودبرگ دفترها به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگخش خش جاروی بابا روی برگ
همکلاسیهای من یادم کنیدباز هم در کوچه فریادم کنید
همکلاسیهای درد و رنج و کاربچههای جامههای وصلهدار
بچههای دکه سیگار سردکودکان کوچک اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبودجمع بودن بود و تفریقی نبود
یاد آن آموزگار ساده پوشیاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یادت به خیریاد درس آب و بابایت به خیر
ای دبستانیترین احساس منبازگرد این مشقها را خط بزنبرگرفته از golchin.blog.ir
- ۹۲/۰۶/۳۰